قلمی بر فرهنگ مدیریت و مدیریت فرهنگی کشور
دکتر جابرزاده
قبل از مطالعه ی این مرقومه لازم می دانم که یادآوری نمایم ؛ تمام این مطالب اعتقادات و آموزه های اندک اینجانب می باشد که البته ناقص بوده و قصد توهین و یا تحقیر هیچ نهاد و یا شخصیتی را نداشته ام ؛ و می دانم که نیاز به راهنمایی و کمک فکری از طرف همه ی عزیزانی که بدون غرض و با محوریت عقل و شرع مقدس و البته سواد سیاسی و اجتماعی این مطلب را می خوانند ؛ دارم . پس مرا همراهی کنید .
بسم الله الرحمن الرحیم ؛ الحمدالله الرب العالمین ؛ و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
از جمله موضوعات مورد بحث در دانشگاه های کشورمان و باالطبع در بین متخصصان و اعضاء هیئت علمی دانشگاه های مختلف ؛ که از دغدغه های جدی این عزیزان تلاشگر در جبهه ی علم و علم آموزی می باشد ؛ بحث علوم انسانی و مقوله ی فرهنگ اسلامی الهی در رابطه ی با این علوم و نحوه ی مدیریت این فرهنگ اسلامی الهی است . و این دغدغه چیزی نیست بجز ؛ مهمترین مشکل مطرح شده برای علوم انسانی یعنی وارداتی بودن آن . و مشخص شده است که تقریباً در همه ی رشته های علوم انسانی و بحث مدیریت فرهنگی که مورد اشاره ی این مرقومه می باشد آنچه را که به عنوان علم مطرح می شود متأسفانه قسمت بیشتری از آن ؛ سنخیتی با جامعه ی ایرانی و واقعیت ها و نیاز های این جامعه ندارد و در عمل ما می بینیم ؛ مطالبی که در رشته های علوم انسانی مثل علوم سیاسی ؛ جامعه شناسی ؛ فلسفه واقتصاد و مخصوصاً روانشناسی تدریس می شود ؛ رفع کننده ی مشکلات و نیاز های ما در جامعه ی اسلامی ایرانی ما نمی باشد ؛ که برای جامعه ی علمی و مدیران اجتماع ؛ مشکلاتی را به وجود آورده است :
اول اینکه ما می بینیم جوانانی که با این علوم وارداتی آشنا می شوند ؛ عملاً گرایش خاصی به ارزش های غربی پیدا می کنند و پس از فارغ التحصیلی عملاً می بینیم تفکری پیدا کرده اند که سنخیتی با ایرانی بودن و اسلامی بودن آنان ندارد و در جریانات فتنه ی اخیر دیدیم که این موضوع باعث اصلی بی بصیرتی عده ای از مردم تحصیل کرده و غیر تحصیل کرده در شناخت دقیق دشمنان فرهنگی علمی و اسلامی این مرز و بوم شده بود ؛ و در بسیاری از مواقع مثل اربعین امام حسین علیه السلام دیدیم که خواسته و ناخواسته به یک سرباز بی جیره و مواجب برای غربی ها بدل شدند و آنچه کردند که غربی ها می خواستند و این رفتارها را هم علمی دانسته و برخواسته از جامعه ی علمی فرهنگی قلمداد می کردند . دانشجویان اینچنینی ؛ حوزه ی منافع غربی ها را به جای منافع ملی و اسلامی خود تشخیص دادند و چون ذهن این افراد با آموزه های غربی آغشته شده بود کاری کردند که غربی ها می خواستند یعنی به قول مقام معظم رهبری یک مهندسی فرهنگی قابل قبول اسلام و انقلاب در کار نبوده است به همین دلیل ما می بینیم علوم انسانی که در دانشگاه های ما تدریس می شود در بعضی از موارد نه اینکه مفید نیست بلکه مضر به حال جامعه نیز می باشد و یا هیچ تأثیر مفیدی ندارد . لذا جامعه ای که بخواهد به رشد و پیشرفت و تکامل دست پیدا کند بایستی به علوم بومی خود بپردازد ؛ آن را قوی کند ؛ ارتقا دهد و با بکار گیری آن علوم در مدیریت اجتماع و رفع مشکلات اجتماعی ؛ عملاً مفید واقع شود و طبیعتاً اگر ما بخواهیم جامعه ی علمی و مدیریتی کشور را بر اساس ارزش های اسلامی باز سازی کنیم و اگر بخواهیم به سمت یک تمدن دینی اسلامی حرکت کنیم ؛ لازمه ی آن این است که این مسیر را با بازسازی فرهنگ آن جامعه ی علمی شروع کنیم ؛ یعنی آن جامعه ای که قرار است در نسل بعدی راهبری عملی را در دست بگیرد ؛ بایستی مبانی این علوم انسانی را که در اکثر شاخه ها به سمت مدیریت آن جامعه ختم می شود را از درون و مطابق با آموزه های قرآنی پایه ریزی کنیم ؛ و براساس اعتقادات و فرهنگ ایرانی اسلامی خودمان علوم انسانی را در ابتدا اسلامی و بعد کاملاً بومی نموده و تولید آن علم را داشته باشیم ؛ تا پایه ای برای رشد در جامعه بشود و این تحول در علوم مدیریتی یک احساس نیاز درونی همه ی پژوهشگران و اساتید و متفکرانی است که دل در گرو اسلام و این آب و خاک دارند و ناگزیرند که برای حل مسائل مختلف این جامعه به سراغ علوم انسانی بومی بروند ؛ علومی که از مبانی اسلامی و قرآنی نشأت گرفته باشد ؛ چرا که مردم ما جوانان ما ؛ خواستار این علوم اسلامی الهی هستند . و اگر این نیاز وجود نداشته باشد ؛ هر چه بخش نامه و یا دستورالعمل هم از طرف شورای عالی انقلاب فرهنگی و یا وزارت خانه های علوم و دیگر وزارت خانه ها ی مربوطه صادر شود؛ تحول و یا تولید علمی خاصی صورت نخواهد گرفت . البته همانطوری که بیان شد ؛ این نیاز در حال حاضر در جامعه ی ما وجود داشته و همانطوری که در سال های اول انقلاب و بعد از آن شاهد بودیم ؛ در قدم اول اساتیدی که گروهکی بودند و یا سنخیتی با اسلام ناب نداشتند از دانشگاه ها پاک سازی شدند ؛ ولی با توجه به بضاعت بالای علمی جامعه ی امروز که بسیار نسبت به قبل و گذشته متفاوت شده است به قول مقام معظم رهبری ؛ بایستی به سمت تولید این علوم انسانی پیش برویم ؛ که البته قدم های اولیه برای تولید علم و نظریه پردازی بر اساس مبانی اسلامی برداشته شده است ؛ ولی تا اینکه به شکل یک پارادایم حاکم شود زمان زیادی لازم است ؛ چرا که 30 سال برای تحول در علوم پایه ؛ سن کمی است . ولی آنچه که مورد نظر می باشد سرعت بخشیدن و تلاش مضاعف در این مقوله است ؛ چرا که جامعه ی علمی ما با تمام تلاشی که می کند تا از این وضعیت نجات پیدا کند ؛ ولی از آن جایی که در زمان و فضا و موارد کوچکی این فعالیت را دارد ؛ همچنان درگیر مباحث علمی وارداتی غیر کاربردی برای جامعه ی ایران و ایرانی می باشد ؛ که فارغ التحصیلان ما نیز پس از تصدی پست های مدیریتی به آن اذعان دارند و معتقد هستند که بخش عمده ای از این معضل مربوط به نداشتن پایه های محکم در علوم انسانی و مدیریتی است ؛ و ما معتقدیم که تولید علوم انسانی بومی که بر اساس پایه های اسلامی و ایرانی باشد پایه و اساس رشد بقیه ی علوم و سایر اجزاء جامعه است .
دین اسلام کامل ترین برنامه ایست که از طرف خداوند برای هدایت و کمال انسان و جامعه ی انسانی ارائه شده است که هم تعریف دقیقی از انسان دارد ؛ و هم از نیاز های انسانی و راه کارهای برطرف نمودن این نیاز ها آگاهی کامل دارد . لذا در جامعه ی علمی و دانشگاهی متدین و دین محور ؛ این باور که ؛ دین و دین باوری یک شاخص مهم و اصلی در علوم مدیریتی این مملکت است و ما بایستی نگاه کاربردی به دین را در دانشگاه های تربیتی علوم مدیریتی و انسانی نهادینه کنیم ؛ بسیار جدی دنبال می شود ؛ و در این خصوص معتقد هستیم که ؛ آن قسمت از فرهنگ ایرانی که تناقضی با فرهنگ اسلام ناب محمدی ندارد را همانطوری که امام راحل ( ره ) فرمودند ؛ بایستی به عنوان یک علم بومی ؛ در آموزه های علوم انسانی و پایه وارد کنیم؛ چرا که در آن صورت به ما کمک می کند تا نیاز های اجتماعی خود را با ارزش های دینی پاسخ دهیم ؛ چرا که دین اسلام فرامرزی و جهانی است و ما معتقدیم اسلام برای همه ی انسان ها در همه ی اعصار و دوران ها در سراسر جهان پاسخ گوی این تعاریف فرهنگی ومدیریتی هر کشوری می تواند باشد . یعنی اسلام می تواند نیاز های یک انسان جهانی را پاسخ دهد ؛ ولی با اینحال برای ما این سؤال باقی مانده است که چگونه است که ما هنوز علوم غربی و غیر اسلامی را در دانشگاه های خود تدریس می کنیم ؟ چرا به جای اینکه علوم انسانی بر گرفته از تعالیم اسلام و بومی ایرانی ؛ به عنوان اصل مواد درسی در دانشگاه ها تدریس شود و علوم انسانی غربی در فوق برنامه و حاشیه قرار داشته باشد ( برای آشنایی و یا به عنوان یک کمک درسی ) می بینیم که کاملاً برعکس عمل می شود ؛ یعنی علوم غربی و شرقی در آموزش علوم انسانی پایه به عنوان اصل مواد درسی در دانشگاه ها تدریس می شود و علوم انسانی برگرفته از قرآن و احادیث نبوی و عترت ؛ در حاشیه و به عنوان کمک درسی و یا اصلاهیچ قلمداد می گردد ؟ و دلیل جدی من هم این است که اگر به پایان نامه های عده ی زیادی از فارغ التحصیلان علوم انسانی و مدیریتی دقت نمایید ؛ متوجه می شویم که پایان نامه هایی که موضوع شان بایستی برگرفته از یک نیاز اجتماعی ایرانی باشد و برای رفع آن نیاز اجتماعی ؛ از علمی که یاد گرفته شده بهره ای کابردی و راه گشا برده شود و راه حلی برای حل آن مشکل اجتماعی و برای آن اجتماع ارائه کند ؛ عملاً چنین اتفاقی نیافتاده و با موضوعات تکراری و بیان و بررسی مشکلات غربی و شرقی ؛ در کتابخانه های منازل و دانشگاه ها خاک می خورند ؛ و با زبانی ساده می توان گفت از آن جایی که مسئله ی نیاز این پایان نامه ها اکثراً بر اساس نیاز یک اجتماع ایرانی نیست ؛ در نتیجه ؛ نتیجه ی آن هم کاربردی و برای جامعه ی ایرانی نمی باشد . براستی پایان نامه های دانشجویان مقاطع کارشناسی و ارشد و دکترا ی دانشگاه های ما چند برابر مشکلات واقعی بومی این مردم است ؟
به هرحال انتظار می رود آن بخش از بدنه ی علمی کشور ( دانشجویان اساتید و اندیشمندان علوم اسلامی ) که متدین هستند و ارزش های انقلاب و اسلام ناب را درک کرده اند که البته در حال حاضر این عده به نظر می رسد که عده ی قلیلی هستند و در این زمینه پیش قدم هستند ؛ با همراهی و کمک از حوزه های علمیه ؛ علومی را تهیه و تدوین و تولید نمایند که اولاً با اسلام عزیز و بعد با جامعه ی ایرانی هم خوانی داشته و راه گشای مشکلات اجتماعی و مدیریتی مملکت باشد.
با عرض پوزش از عزیزان در شورای عالی انقلاب فرهنگی باید گفت مقام معظم رهبری بیش از 10 سال است که موضوع مهندسی فرهنگی را مطرح نموده اند اما هنوز از طرف آن شورا اقدام ملموسی دیده نشده است و یا حداقل امثال اینجانب گام ها ی برداشته شده را در جامعه ی علمی کشور درک نکرده ایم . عزیزان با ارزشی که در این شورا هستند ؛ شخصیت های حقوقی و حقیقی هستند که علاوه بر این شورا در اشتغلات دیگری هم هستند که ظاهراً مجالی برای پیگیری فرمان حضرت آیت الله خامنه ای برایشان باقی نگذاشته است . و به نظر می رسد که حضورشان یک حضور صرفاً اداری باشد و ما سراغ داریم که برخی از این عزیزان بیش از ده شغل دارند ؛ و ما دیگر نمی توانیم توقعی از این شورا داشته باشیم . هر چند که متولی فعلی موضوع تحول و ارتقاء علوم انسانی و مدیریتی و یا انجام مهندسی فرهنگی ؛ شورای عالی انقلاب فرهنگی است ؛ ولی وضع فعلی این شورا به نظر نمی رسد که لااقل از نظر زمانی قادر به انجام این مهم باشد چرا که ما معتقدیم اگر مهندسی فرهنگی اتفاق بیافتد یک سیاست گذاری کلان برای همه ی مسائل فرهنگی کشور اتفاق خواهد افتاد که یکی از آن ها می تواند بومی سازی در علوم انسانی در دانشگاه ها باشد و لازمه ی این انجام حضور حداکثری و توجه جدی علمی این افراد را می طلبد . لذا با این وصف ؛ به نظر می رسد که گام اول و آخر را باید دانشگاهیان ؛ خودشان در زمینه ی تولید بومی علوم انسانی و مدیریتی فرهنگی بردارند . بایددانست نگاه امام خمینی رحمه الله علیه و اساساً به مقوله ی فرهنگ ؛ همان نگاه اسلام ناب بوده است و شاخص ما نیز در قبول فرهنگ همان شاخص آن بزرگوار می باشد . یعنی اسلام ناب ؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر . و دسترسی به چگونگی یک مدیریت فرهنگی که برگرفته از تعالیم الهی اسلامی باشد اساس موفقیت در ارائه ی این مهم می باشد .
به کرات بر من ایرانی چه در گذشته ( با مطالعه ی تاریخ ایران و اسلام ) و چه در حال و زمان معاصر ؛ ثابت شده است که اگر بخواهیم ؛ فرهنگ مدیریتی ما غربی باشد ؛ یعنی همان خراب شدن را خواسته ایم و به دنبال آن خراب چیدن و خراب کردن را به دست آورده ایم ؛ که بسیار سریع و کم هزینه اتفاق می افتد . و اینکه بخواهیم فرهنگ مدیران ما اسلامی باشد ؛ همان ساختن و آباد کردن را نتیجه گرفته ایم ؛ که هم زمان می برد و هم هزینه دارد .
برای اینکه فرهنگ ما یک فرهنگ اسلامی و آن هم از نوع نگاه امام خمینی رحمه الله علیه باشد ( نمونه شاخص شهید بزرگوار رجایی ) باید هر دو هزینه را بپردازیم و در مرحله ای از زمان این اقتضا و تکلیف الهی پیش می آید که می بایست در این راه جان خود را هم بدهیم . اگر خوب مطالعه کنیم در می یابیم که همه ی تلاش پیامبر عظیم الشأن اسلام و امامان علیها السلام نیز بر پا شدن همین فرهنگ الهی اسلامی بوده است . پیدایش مد یران با فرهنگ الهی اسلامی می باشد . و باید گفت مسئله ی فرهنگ چیزی نیست به جز همان چه کردن ها و چه نکردن های قرآن کریم ( باید ها و نباید ها ) ؛ و اگر قانون قرآن که همان فرهنگ الهی اسلامی است بر جان مدیریت یک نظام چه در بیان صف و چه در بیان ستاد ؛ نهادینه شود و یا برقرار گردد ؛ به تمام اهداف فرهنگ الهی دست می یابیم ؛ و اگر این حاکمیت قرآن و عترت بر مدیریت و نظام مدیریتی آموزشی ما برقرار نگردد ؛ هر کار دیگری را که انجام بدهیم ولو اینکه موفق هم باشیم مثل این است که کاری نکرده ایم . لذا محوریت هر کاری برای یک مدیر با فرهنگ اسلامی چه در سیاست کاری و قانون گذاری یعنی نظری ؛ و چه در اخلاق و چه در اقتصاد و چه در علم و عمل ؛ یعنی اجرایی ؛ همه بایستی بر محوریت یک فرهنگ و نگرش اسلامی الهی باشد ؛ که همه برگرفته از تعالیم قرآنی و سنت نبوی است لذا مسئله ی فرهنگ خیلی مسئله ی مهمی است ؛ یعنی اگر ما از لحاظ فرهنگی مقتدر و قوی نباشیم ممکن است در ابتدا همه چیز درست به نظر برسد و لی مقاصد و آرمان های آینده که قرار است بر پایه اخلاق و معنویت باشد تحقق پیدا نخواهد کرد .
با تمام نکات مثبتی که در آموزه های علم مدیریت در نظام های غربی و شرقی دنیا وجود دارد ؛ متأسفانه مجموعه ی دیدگاه های مدیران تربیت شده ی این نظام ها بر اساس آموزه های غربی و یا شرقی دنیای استکبار قرار می گیرد ؛ استکباری که نظام مدیریتی جهان را بر پایه ی ظلم پذیری و دنیا پرستی بنا نهاده است . لذا لازم است که با نگاهی جدید به آموزه های دین اسلام برای پرورش مدیران با فرهنگ اسلامی ؛ دانشگاه هایی که اقدام به تولید مدیر می نمایند ؛ می بایستی خود دانش آموخته ی این فرهنگ ناب باشند تا بتوانند مدیران فرهنگی که بنای بر اجرای قوانین قرآنی دارند را تولید نمایند .
در این خصوص نکته ای را باید متذکر شوم :
در اصل ؛ انقلاب اسلامی ما نیز بر گرفته از همان فرهنگ اسلامی ناب است ؛ که فرهنگی مظلوم پذیر و ظلم ستیز و عدالت خواه است . و در راستا ی بالا بردن سطح فرهنگ دینی خود ؛ هزینه ی زیادی را پرداخته است و سعی در بوجود آوردن این فرهنگ دینی ؛ در اجتماع خود دارد ؛ لذا نگاه یک مدیر با فرهنگ اسلامی الهی ؛ تولید فرمول های قابل اجرای مدیریتی برای تمام آحاد جامعه برای هر فعالیتی چه در سطح کلان و چه در سطح خرد بر اساس همین فرهنگ دینی الهی می باشد ؛ ولی نگاه یک مدیر غرب گرا و مخالف با تعریف و تعالیم اسلامی ؛ تولید همین فرمول ها ؛ برای هر فعالیتی چه در سطح کلان و چه در سطح خرد ؛ بر اساس مادیات و مادیت پذیری و دنیا پرستی است . فرهنگ غرب که فرهنگی جعلی و به دور از ریشه های انسانی و الهی است ؛ ظلم پذیر بوده و دنیا پرست و عقب مانده ( از نظر اخلاق و انسان گرایی و عقل گرایی ) است و به جد در مقابل با فرهنگ اسلامی است . این فرهنگ جعلی ؛ همه ی خواسته های خود را بعداز زورآزمایی و جنگ و قتل و دزدی بین المللی و فساد اخلاقی پیگیری می کند ؛ که این همان ریشه ی اصلی جنگ این دو فرهنگ ( اسلام و غرب ) است . لذا فرهنگ اسلام که بر علیه نظام سلطه و استکبار به فرمان خداوند قد علم می کند ؛ در تقابل با فرهنگ غرب ؛ که حیاط خود را در ظلم و ستم و تولید استکبار می بیند ؛ قرار می گیرد. به همین دلیل ؛ وقتی که به ذات این دو فرهنگ می نگریم ؛ درمی یابیم که ؛ اصولاً و ذاتاً این دو فرهنگ تحت هیچ شرایطی با هم هم خوانی نداشته و همیشه با هم در تقابل قرار دارند .
جنگ فرهنگ غربی بر علیه فرهنگ اسلامی نه فقط در داخل کشور و با شیعه است بلکه استکبار و دشمنان اسلام و جهان انسانیت ؛ جنگ را در سطح جهانی ؛ و بر علیه اصل دین اسلام به خصوص انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به راه انداخته اند و ریشه همان طوری که ذکر شد ذاتی بوده و این دو نمی توانند در یک صف واحد و موازی با هم باشند ؛ بلکه ذاتاً بر علیه هم و در مقابل و تقابل با هم هستند . پس با عنایت و توجه به این موضوع ؛ به دور از عقل و اخلاق انسانی است که مدیران ما در دانشگاه ها آموزه های غربی ببینند و در عمل و اجرا ؛ مدیریت اسلامی را از آنها انتظار داشته باشیم ؛ متأسفانه با اینکه ما در اسلام منابع قوی و قدرتمندی همچون نهج البلاغه را برای آموزش های مدیریتی در سطح کلان و میانه وخرد داریم ؛ ولی می بینیم که در دانشگاه های ما بسیار اندک به این آموزه های الهی پرداخته می شود و با اینکه 30 سال از انقلاب اسلامی ما می گذرد ؛ ولی هنوز دانشگاه های ما منابع علمی اصلی شان علم غربی و شرقی بوده و در بعضی از رشته ها همچون مدیریت و روانشناسی از علوم قرآنی خبری نیست . در این صورت طبیعی است که تعدادی از دانشجویان ما بعد از فارغ التحصیلی با توجه به آموزه های دانشگاهی و بینش نحوه ی مدیریت در اجتماع ؛ گرایش ها ی غیر اسلامی پیدا می کنند . و از طرفی ما می بینیم که علاوه بر وجود آموزش علوم انسانی غربی در داخل ؛ استکبار از آنجایی که از نظر حمله های سیاسی و اقتصادی و نظامی در مقابل انقلاب اسلامی و مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران ؛ ناکام مانده است ؛ راه مبارزه فرهنگی را در پیش گرفته و طی این سال های اخیر؛ این مبارزه فرهنگی را پیچیده تر و عمیق تر کرد ه ؛ و مداوم تر از سایر ابعاد مبارزه ای به میدان آمد ه است ؛ و می بینیم که نسبت به قبل ؛ ابعاد این مبارزه ی فرهنگی ؛ گسترده تر و جدی تری شده ؛ و سرمایه های کلان و ویژه ای توسط غرب در این زمینه هزینه می شود ؛ و مقوله ی براندازی نرم که به معنی فروپاشی و یا استحاله ی نظام و انقلاب از راه های فرهنگی و نرم است نیز ؛ در دستور کار این دشمن همیشگی قرار گرفته و بر اساس فرمایش مقام معظم رهبری ؛ ناتوی فرهنگی علیه اسلام و انقلاب و مدیریت اسلامی در ایران تشکیل شد ه است .
بعد از دوران جنگ در ایران بستر مساعدی از نظز فرهنگی و اجتماعی برای اثر گذاری و هجوم بیشتر دشمن مهیا شد ؛ متأسفانه مدیران آن زمان و تعدادی از مدیران این زمان به علت غفلت و نداشتن آموزه های مدیریتی اسلامی الهی و عدم بصیرت و عدم حساسیت در این موارد ؛ آگاهانه و یا ناآگاهانه ؛ به این فرآیند دشمن برای اسلام زدایی از عملکردها دامن زدند و تا جایی پیش رفتند که بعضی از مسؤلان وقت در گذشته و بعد از زمان جنگ این تهاجم را انکار می کردند . به راستی علت این انکارها چیزی جز مواردی که گفته شد می تواند باشد ؟ و در این میان مدیرانی تربیت شدند که به جد اعتقادی به مبانی اسلام و انقلاب نداشته و درآنها فعالیت های فرهنگی اسلام خنثی بوده و در دو جبهه ی خودی و غیر خودی جذب و مشغول به فعالیت شدند ؛ و در سال های اخیر در جریان فتنه ؛ دیدیم که به خوبی عملکرد به دور از یک مدیر آگاه مسلمان و معتقد به فرهنگ ناب اسلام نبوی را از خود نشان دادند ؛ که چه ضربات جبران ناپذیری را بر پیکره ی اجتماع و انقلاب و اسلام وارد آوردند ؛ در این بین ؛ عناصر میانه رویی دیده می شوند که باز هم به علت عدم گیرایی و عدم آموزش های ناب اسلامی در مدیریت واحدهای تابعه ی خود ؛ هرچند که دارای اعتقاد جدی به مبانی اسلام نبودند ؛ ولی تعارض و دشمنی هم با آن از خود نشان نمی دهند ؛ و فعالیت های فرهنگی آن ها نیز معمولاً فاقد جهت گیری بارز له یا علیه اسلام و انقلاب است ؛ که این گروه نیز با توجه به نوع عملکرد شان ؛ تابعین خود را ؛ از نظر شناخت مصیر درست ؛ در بلاتکلیفی قرار داده اند . این نوع مدیران ؛ با توجه به دنیا دوستی و دنیا پرستی و غرق شدن در لذایذ دنیایی خود ؛ مرز بندی مشخص و دقیقی ؛ نسبت به نیروهای خودی و غیر خودی ( استکبار جهانی ) نداشته ؛ و با کنار گذاشتن اختلافات خود با جبهه ی معارض ؛ و استفاده ی حداکثری از ظرفیت ها ی دنیایی باطل خود ؛ باعث تهاجم دشمن و نفوذ آن ها در مدیریت مملکت و ایجاد اختلاف افکنی در بین آحاد جامعه برای گم شدن مسیر اصلی و غیر قابل شناخته شدن این مسیر شده اند ؛ و آگاهانه و ناآگاهانه در طبل دشمن کوبیده و در مسیر آن ها قدم گذاشته و براحتی حتی در حوزه ی حکومتی دستگاه های دولتی فرهنگی و دستگاه های غیر دولتی فرهنگی و در بسیاری از حوزه های غیر حکومتی نهادهای غیر دولتی مردم نهاد ؛ و اشخاص و عناصر فعال فرهنگی نفوذ کردند ؛ که این همان شکافی است که اسلام عزیز بارها و بارها در تاریخ و آموزه های تاریخی خود ؛ از آن به عنوان یک آفت جدی برای مدیریت یک جامعه که تحت لوای حکومتی اسلام است نام برده است ؛ و این شکاف و مسیر باز؛ چیزی نبود , جز عدم بصیرت و آگاهی این شناخت از مدیریت کلان فرهنگی توسط فعالان مدیریتی کشور در تمام سطوح مدیریتی این مملکت . متأسفانه در این باره ما شاهد این بوده ایم که محوریت بودن دستورات اسلام برای هر عملکرد مدیر ولایتی ؛ خود تابعی از حاشیه ی محوریت سلیقه مداری دررفتار و تفکرات یک مدیر در دولت های مختلف بوده است . یعنی اگر به صلاح من مدیر بود به محوریت دستورات اسلام ناب هم سری میزدم . یعنی مصلحت اندیشی مدیریتی . یعنی نگرش میز و پست مداری در رفتار مدیریتی ؛ به جای قانون مداری و خدا محوری دراین رفتار . رهبر معظم انقلاب ؛ حضرت آیت الله خامنه ای بارها و به جد در اکثر ملاقات های تخصصی و عمومی خود با مسؤلین و مدیران دستگاه های مختلف دولتی و مردم نهاد ؛ به ریز ؛ و با ادله ی بسیار قوی از دستورات اسلام و قرآن و عترت ؛ همه را به تفسیر و یادگیری و ریزه بینی و ریزه یادگیری بر مواردی که یاد شد ؛ فرا خوانده است ؛ و با اینکه تنها نظریه پرداز فرهنگی جبهه ی انقلاب و مفسر واقعی انقلاب و خط امام خمینی رحمه الله علیه ایشان هستند ؛ این مواضع دشمن و فرمول های به کار رفته را بارها گوشزد کرده بودند ولی باز هم از آن جایی که تعدادی از مدیران ما آموزه های اسلامی قوی نداشتند به این هشدارها توجهی نکرده و به نقاط قوت و فرصت ها و ظرفیت های فرهنگی انقلاب اسلامی به عنوان یک منبع غنی فرهنگ و معارف و اندیشه های ناب چه از نظر تئوریک و چه از نظر عملی و ظرفیت مهمی مثل گرایش دینی و ریشه دار مراجع و روحانیت و حوزه های علمیه و مردم خداجو بویژه جوانان ؛ بدون دغدغه از کنار آن عبور کردند ؛ و به مقوله ی فرهنگ در برخی از سطوح همانند سطوح مدیریتی و آموزه های دانشگاهی و سطوح مهم تصمیم گیری و اجرایی توجهی نداشتند . به همین دلیل از شناخت دقیق جبهه ی مهاجم و برنامه ها و روش های آن دور شدند ؛ واز یک استراتژی و برنامه ی واحد و هماهنگی و انسجام و تعامل و همکاری مطلوب جدا شده و دچار فقدان جامع نگری و کلان نگری در مدیریت فرهنگی جامعه و در نهایت ضعف و عدم کارآیی در برخی از نهادهای حکومتی و حوزه ی فرهنگ و آموزش شدند . در این بین تعدادی از مدیران سیاست گذار ؛ قانونگذار و مجری نیز از این غفلت عقب نمانده و در عملکرد مدیریتی حوزه ی خود دچار ضعف کمی و کیفی و عدم تناسب تولیدات فرهنگی خود شدند به طوری که این مدیران از نظر محتوا نحوه ی ارائه ی اثرگذاری و جذب مخاطب دچار چالش و مشکلات جدی شدند و نتوانستند مدیران فرهنگی ( مدیران با فرهنگ ناب اسلامی ) تربیت کنند ؛ و اهتمام لازم به مقوله ی کادر سازی و تربیت و ارتقای نیروی انسانی در حوزه ی مدیریت فرهنگی را پیدا نکردند و یا حداقل بسیار ضعیف عمل کردند ( مدیران با زیر مجمعه ی اتوبوسی خود ) ؛ و در حال حاضر آنچه را که به عنوان یک خلاء فرهنگی در مدیریت دستگاه های دولتی و غیر دولتی در تمام زمینه های اجتماعی می توان دید به قول رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای ؛ عدم تحقق مهندسی فرهنگی برای تولید مدیران کلان با فرهنگ ناب اسلامی ایرانی است . ما در جبهه ی فرهنگی خود دارای نقاط قوت و فرصت ها و ظرفیت های عالی هستیم که بایستی به دقت به آن ها توجه کافی شود . و در درجه ی اول اسلام و انقلاب اسلامی با در نظر گرفتن شاخص های قرآنی و امام خمینی ره به عنوان یک منبع غنی فرهنگی و اندیشه های ناب است و رهنمود ها و تعالیم حضرت امام خمینی ره نیز بر اساس همین منبع می باشد . و ادامه دهنده ی آن عزیز حضرت آیت الله خامنه ای است . لذا در این خصوص بایستی مفسری قوی برای خط امام شاخص های امام و اسلام ناب داشته باشیم که هم اکنون رهبر فرزانه ی انقلاب بزرگترین حامی و پشتیبان این جبهه ی فرهنگی می باشد .
دوم اینکه همان طوری که ذکر شد ما دارای نهادهای دینی و ریشه دار همچون مراجع روحانیت حوزه های علمیه هستیم ؛ که این قشر چه در گذشته و چه در حال جلودار این جبهه ی فرهنگی قلمداد می شوند و با توجه به تجربیات 30 ساله ی انقلاب ؛ مرجعیت دینی و سیاسی پرقدرت این نظام یعنی ولایت فقیه و در رأس آنان حضرت آیت الله خامنه ای ؛ از منابع ارزشمند انقلاب محسوب می شوند .
سوم اینکه مردم و به خصوص جوانان ما گرایش جدی به دین دارند و آنچه را که می بایستی مدیران به دقت پیگیر آن باشند این است که استکبار جهانی همین موضوع گرایش دینی را هدف قرار گرفته است ؛ یعنی از گذشته ی دور تا به حال با ایجاد خرافه و ترویج جهل و دنیا نمایی و تولید ابزار های خوش گذرانی و بی قید و بند بودن نسبت به آموزه های دینی و ایجاد شک و تردید در این آموزه ها در صدد این است که مردم به خصوص جوانان گرایش های دینی نداشته باشند و از طرفی ؛ ما گرایش به دین و معنویت را در سطح جهان نیز داریم و انقلاب اسلامی ایران یک جایگاه معنوی در داخل و خارج محسوب می گردد و مدیران می بایستی به این موضوع توجه جدی داشته باشند .
چهارم اینکه بودجه وامکانات کافی فراوان و باالقوه و بالفعل داریم و پیشرفت های علمی و فناوری کشور برای رشد این بستر مدیریتی به نظر کافی می رسد . لذا سیستم های تولید مدیران فرهنگی و انقلابی می بایست از تمام این نقاط قوت استفاده ی کافی و وافی را برده و علاوه بر منابع دولتی از غفلت و کم توجهی به ظرفیت های غیر دولتی و غیر حکومتی و تکیه ی بیش از حد بر ظرفیت های دولتی و حکومتی پرهیز کنند و از دوباره کاری های موازی غیر ضروری و از همه بدتر خنثی سازی کارهای یکدیگر و وجود رقابت های ناسالم و تضعیف کننده که الآنه در برخی از ادارات دولتی و غیر دولتی به وفور یافت می شود پرهیز شود .
متأسفانه در حال حاضر به دلیل فقدان شناخت دقیق دشمن و این جبهه ی مهاجم و برنامه ها و روش های آنان ؛ و به دلیل فقدان شناخت شاخص های فرهنگی اسلام ناب و انقلاب ؛ و یا فراموشی این شاخص ها ؛ ما شاهدآن هستیم که مدیران به علت عدم اهتمام به حفظ و پایش نیروهای جبهه ی انقلاب ؛ باعث ریزش آنان به نفع جبهه ی معارض و یا جبهه ی با انفعال و منزوی روبرو شده اند ؛ و باعث جذب عناصر خودی و غیر خودی از جبهه ی فرهنگی انقلاب به سمت جبهه ی فرهنگی معارض شده اند که در این بین به بیماری مشخص نبودن دقیق خط قرمز ها ؛ برای نهادها و عناصر جبهه ی انقلاب در سطح مدیریتی روبرو می شویم ؛ و یا با اختلاف نظر در باره ی این خط قرمز ها روبرو می شویم ؛ که از لابلای این نوع مدیریت در جامعه ی اسلامی جریان هایی مثل جریان فرهنگی غرب گرا ؛ روشنفکری دین و اصلاحات ؛ فرهنگ مروج فمینیسم و جریان های ضد اخلاقی و مروجین فساد و مروجین موسیقی های غربی و مبتذل روبرو می شویم ؛ که همانطوری که الآنه در جامعه ی ما مشاهده می شود ؛ جریان فمینیسم ؛ آنچنان در این جامعه ی اسلامی ریشه دوانده است که خود به عنوان یکی از مشکلات و معضلات اصلی جامعه ی مدیریتی کشور و حوزه مرجعیت دینی محسوب می گردد . لذا این شکاف ایجاد شده باعث شده است که گاهاً در داخل و در شهرهای مرزی کشور شاهد بروز جریان های انحرافی دینی مثل ترویج وهابیت و فرقه های شیطان پرستی و عرفان های انحرافی و دروغین باشیم که در این بین رسانه های گروهی خارج از ایران ؛ که همواره در صدد تضعیف نظام و برنامه ی دروغ پردازی و وارونه جلوه دادن ایران اسلامی هستند ؛ بهترین استفاده را برای ضربه زدن به کشور اسلامی و اسلام عزیز برده اند ؛ و این شکاف ها تا آن جا پیش رفته است که همگی از پشت پرده ها بیرون آمده و نقاب ها را کنار زده و علناً به تضعیف برای حذف فرهنگ اسلام و انقلاب اسلامی و مسلط نمودن فرهنگ غربی در سطح جهان اسلام ؛ بویژه ایران اسلامی به عنوان یک اصل برای خود ؛ و بدون ترس و یا واهمه ای سیاسی و اجتماعی از بردن نام و یا دسته و یا کشور خود پرداخته اند . و علناً فریاد بر می آورند که فرهنگ اسلامی و انقلابی باید منزوی و فقط در داخل مساجد و کنج خانه ها و مطرود شود و در کل ؛ نظام جمهوری اسلامی بایستی براندازی شود و برای رسیدن به این خواسته هایشان از هیچ فعالیت ضد بشری و ضد انسانی برای هویت زدایی و تضعیف و نهایتاً حذف هویت دینی ملی و انقلابی در بین مردم و به خصوص جوانان خودداری نکرده اند . این یک طرف مدیریت جبهه ی معارض با اسلام و نظام اسلامی ایران است و طرف دیگر این جبهه این است که با تمام قوا ؛ حتی به کار گیری دولت ها و فرقه های جعلی و دست نشانده ی خود در جهان اسلام ؛ شروع به هویت سازی دروغین و ساخت هویت های جدید و جعلی با استفاده از سبک زندگی غربی ؛ با استفاده از قدرت عظیم و جذاب رسانه های خود ؛ برای مردم و جوانان مسلمان بویژه جوانان ایرانی می نمایند و تمام تلاش خود را برای جایگزینی آن با هویت و زندگی اسلامی و نگرش اسلامی به عمل می آورند و در نهایت با انجام براندازی نرم و ایجاد نظام سلطه و سکولار با استفاده از روش های نرم حیاط خود را ادامه می دهند . لذا با توجه به تمام موارد یاد شده و برای تربیت مدیران انقلابی الهی و برای اینکه در دایره ی تضعیف دین به عمق آن فرو نروند بایستی در تربیت ارائه شده باورها؛ ایمان ؛ رفتارها ؛ ارزش ها ؛ بخصوص – الگوها ؛ نمادها و نشانه ها ؛ نهاد ها ؛ آیین ها و شخصیت پردازی ؛ همه و همه بر اساس شاخص های امام رحمه الله علیه و فرمایشات و خط دهی مفسر بزرگ و قادر این شاخص ها و قرآن و عترت پیامبر بزرگ اسلام یعنی حضرت آیت الله خامنه ای ؛ طراحی و آموزش داده شود .
می بایستی تمام روش های جبهه ی معارض ؛ مخصوصاً حربه های قدیم و جدید برای تضعیف دین و دین زدایی که از اصول جدی دشمنان انقلاب و اسلام است ؛ و فعالیت زیادی را در مراکز تولید مدیر مثل دانشگاه ها چه با حضور عناصر نفوذی و چه از راه سایت های اینترنتی و مجازی ؛ انجام می دهند ؛ برای دانشجویان و همه ی علم آموزان در هر شرایطی ؛ آموزش داده شود. چرا که در این خصوص از طرف دشمنان این نظام ؛ ما شاهد نبرد فرهنگی جدی و پر هجمه ای با راه اندازی سایت های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای ضد دینی و مستهجن و ضد اسلامی در سطح جهان ؛ می باشیم . و از طرفی با راه اندازی گروه های به اصطلاح دینی و انجام قتل و غارت و آدم کشی و خشونت ؛ و رواج جهل و خرافات توسط این گروه های وابسته به استکبار جهانی ؛ همچون وهابیت و سلفی ها و حزب هایی همچون طالبان ؛ حزب الشیطان ؛ و فیلم برداری و تهیه ی فیلم و عکس از این گونه اعمال وحشیانه و ددمنشانه ی خود ؛ و ارسال آن ها به کلیه ی سایت ها و و تلویزیون های کشورهای وابسته به استکبار در سطح جهان ؛ در صدد این هستند که اسلام و دین قرآنی اسلام را خشونت طلب ؛ آلوده ؛ تمدن گریز ؛ بدوی ؛ خرافه پرست ؛ دین با جهالت آمیخته ؛ متعرض علم و سواد و دانش ؛ معرفی کنند ؛ و از طرف دیگر با ترویج ادیان دیگر با استفاده از آزادی سکس و حذف بعضی از معارف انسانی و تبلیغ یهودیت و فرقه هایی همچون بهائیت که یک دین ساخته ی آمریکا و انگلستان است ؛ و دست ساخته ی خود استکبار جهانی است در صدد به بیراهه کشاندن اصل اسلام در بین مسلمانان و دیگر مردم جهان بوده تا بتوانند از استقبال مردم و بویژه جوانان به گرایش به اسلام مخصوصاً اسلام شیعه ی ناب رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم ؛ جلوگیری نمایند . و با انتشار جزوات و کتاب های دروغین و سی دی و دی وی دی های مستهجن سکسی و غیر اخلاقی و ساخت فیلم هایی با مضمون دروغین قصد دارند تا تاریخ اسلام و دیگر ادیان الهی را آنطور که خودشان می خواهند و هم خوانی با برنامه های استکباریشان دارد ؛ نشان دهند . و اینکه متوجه باشیم و چشم و گوشمان را ؛ مخصوصاً چشمان و گوش های مدیران تربیتی و تحصیلی قشر نوجوان ؛ آن چنان باز باشد که متوجه باشند ؛ جبهه ی فرهنگی دشمن ؛ دایره ی نفوذ شان را آنقدر گسترش داده اند که حتی برای بچه ها نیز با درست کردن بازی های رایانه ای و انیمیشن ؛ اقدام به ترویج انواع شبهات در دین ؛ انقلاب ؛ و نظام ؛ روحانیت و مسؤلان و توانمندی و غیرت ایرانی که در هیچ مردم و در هیچ کشوری سراغ آن را نمی توان گرفت ؛ می کنند .
از حربه های جدید این جبهه ی معارض که تا حدودی نیز در جوامع غربی و خارج از ایران و به مقدار کمتری در داخل کشور موفق بوده اند ؛ اشاعه ی شایعه ی ناکارآمدی حکومت دینی ؛ نفی جنبه های اجتماعی و حکومتی اسلام ؛ مخالفت دین با آزادی ؛ و نوآوری درعلم و پیشرفت ؛ مخالفت دین و روحانیت با حقوق زنان ؛ ارتجاع و بنیاد گرایی و خشونت طلبی و دیکتاتوری و در رأس همه ی اینها دیکتاتوری ولایت مطلقه ی فقیه را می توان نام برد . در این بین ما شاهد تحقیر فرهنگ خودی و ترویج فرهنگ مصرف گرا و تجمل گرا و پوچ گرایی زندگی غربی و القاء برتری فرهنگ بیگانه بر فرهنگ خودی هستیم . که دستگاه مدیریت باید به این موارد دقت کافی و در عمل آموزش های لازم را برای قشر جوان و مدیران آینده داشته باشد . از دیگر حربه های جبهه ی معارض برای بوجود آمدن مدیران با شکل و شمایلی انقلابی ولی با افکار ضد دینی و ضد انقلاب ؛ ترویج اندیشه ی سکولاریسم و تز جدایی دین از سیاست بخصوص در بین نخبگان است و اینکه ایجاد یأس و ناامیدی از آینده ی مردم به ویژه جوانان است . و در این کار آنقدر ماهر شده اند و یا به قولی پیچیده عمل می کنند که حتی به توانایی تولید مرجعیت و روحانیت و الگوو چهره های مدلیسم غربی دست یافته اند که نمونه های این نوع حمله را در سال های اخیر از همه ی جوانب مشاهده کرده ایم ؛ و از هر راهی که درمانده باشند به احیاء فرهنگ طاقوت بر محور باستان گرایی ؛ ملی گرایی و سایر مؤلفه های نمادهای فرهنگی رژیم گذشته می پردازند ؛ که در دل این نوع احیاء فرهنگی ؛ ترویج فساد و فحشاء و مواد مخدر و مشروبات الکلی از رایج ترین ابزار ضد فرهنگی محسوب می شود .
البته برای اینکه در تولید مدیران فرهنگی و یا مدیران با فرهنگ اسلامی الهی ؛ موفق تر عمل کنیم ؛ بایستی دایره ی شناخت از دشمن را ؛ تا نقاط قوت و ظرفیت های مثبت این جبهه ی فرهنگی معارض ؛ گسترش دهیم ؛ که این مهم نیز بسیار قابل توجه می باشد . که عبارتند از : ارتباط قوی تشکیلاتی اعم از آشکار و پنهان ؛ برتری علمی فنی و حرفه ای و تجربه و سابقه و کار فرهنگی بیشتر ؛ داشتن نگاه جبهه ای و رعایت بیشتر لوازم و اقتضائات آن چه از نظر هماهنگی و تعامل و چه از نظر حمایت یکدیگر ؛ داشتن استراتژی و طرح و برنامه ی حساب شده عقبه ی خارج از کشور ( هدایتی حمایتی ) ؛ داشتن جای پا و عناصر نفوذی در برخی از بخش های خودی و نداشتن خط قرمز های اخلاقی ؛ برتری کمی و کیفی در تولیدات فرهنگی شان و عرضه و توضیع محصولات فرهنگی ؛ بها دادن و ارزش قائل شدن به مقوله ی فرهنگ و کار فرهنگی ( با اینکه فرهنگ باطل است ) ؛ داشتن ساختارها و نهادهای غیر دولتی قوی و کارآمد ؛ توقیق بیشتر در جذب و بهره گیری از عناصر میانه و یا عناصر ریزش کرده از جبهه ی انقلاب ؛ حضور در جایگاه و موضع مخالف و منتقد ؛ حضور تاریخی غرب در ایران و وجود برخی ریشه ها و یا مظاهر فرهنگ طاقوتی و غربی در بخش هایی از جامعه ی ایران که البته طی 3 تا 4 سال اخیر با توجه به حساسیت و بیداری مسؤلان ما شاهد اصلاح برخی از این موارد هستیم از جمله حذف برخی جا پاها در پست های کلیدی ؛ حذف بعضی از منبع مالی و امکانات و اختیارات قانونی چه در نهاد های دولتی و چه غیر دولتی مهم و حمله به این دشمنی با شناساندن بی اعتقادی و لاابالی گری در امور دینی و اخلاقی برای آگاهی مردم و جوانان که هنوز کامل و کافی نبوده و تلاش مضاعف و کار مضاعفی را در این خصوص می طلبد تلاشی که بعد از ظهور مدیران جدید در عرصه ی داخلی و خارجی نتیجه ی آن مشخص خواهد شد .
کلام آخر :
لازمه ی داشتن یک بصیرت سیاسی و علمی و اجتماعی برای یک مدیر موفق ؛ ریشه یابی باید ها و نباید های ارائه شده توسط اسلام عزیز در قبال خداوند سبحان ؛ و دستوراتی است که برای انسان صادر شده می باشد . درک درست از عدالت فردی و اجتماعی مطابق با موازین شرع مقدس است ؛ ریشه شناسی چگونگی انجام فرایندهای نظری و عملی در رفتار و گفتار و تفکر یک مدیر موفق مسلمان است . شناخت ماهیت و اهداف انسان مسلمان و الهی به جهت پیوستگی آن با حق و حقیقت است . یعنی دست یابی به جاذبه های پایان ناپذیری است که با شناخت و شناساندن آن در مقابل همه ی دشمنی های نفس سرکش در درون خود و درون بیرون از خود بیمه خواهد شد است . والسلام